علی ضیا درکنار علی پروین و نوه هایش/ دستمزد بازیگران سینمای قبل از انقلاب/ فیلم تزریق آب به گوشت مرغ برای سنگین شدن


در شبکه گردی عصرایران مطالب متنوعی در حوزه های سیاسی و اجتماعی گردآوری شده است که در ادامه می توانید بخوانید و ببینید:

1- من یک کوهنوردم

شهاب سوری در گروه تلگرامی پاکسازی طبیعت نوشت:

من درس حفاظت از طبیعت را در مدرسه کوهنوردی آموخته ام.

من یک کوهنوردم، صحنه پرتاب زباله از خودرو قلب مرا می‌آزارد. جاده ها و ریل های آلوده در دل جنگل، دلم را به درد می آورد.

من یک کوهنوردم. من حق حیات را برای همه حیوانات و گیاهان محترم می شمارم، پس هیچگاه و به هیچ بهانه ای در طبیعت، جان جانداری را نمی‌گیرم.

من عاشق خانه و خانواده‌ام هستم. پس هرگز خانه و خانواده پرندگان و حیوانات وحشی را نابود نمی‌کنم.

من یک کوهنوردم، من هنگام صعود، از رقص سبکبارانه پرنده شکاری در آسمان غرق لذت می شوم، پس زیستگاهش را تخریب نخواهم کرد.

من هنگام پیمایش دره ها از آواز آن سُهره رنگین بال مسحور می شوم، پس جوجه هایش را به خانه نخواهم برد.

من یک کوهنوردم، یک طبیعت گرد! نابودی نسل یوز ایرانی، گور ایرانی و رو به زوال رفتن حیات وحش سرزمینم، قلب مرا می خراشد!

من یک کوهنوردم، من از شکار و شکارچی بیزارم. من نیازی به گوشت قوچ و کبک و گراز وحشی ندارم. در شهر من به قدر کفایت گوشت سفید و قرمز موجود است.

من یک کوهنوردم. من از تماشای جان کندن حیوانات وحشی لذت نمی برم...

2-فیلم تزریق آب به گوشت مرغ برای سنگین شدن

علی کلیپی از تزریق آب به گوشت مرغ برای سنگین شدن وزن آن در تلگرام منتشر کرده است:

3- دستمزد بازیگران سینمای قبل از انقلاب

علی هم در لاین تصویری از خبر دستمزد بازیگران سینمای قبل از انقلاب منتشر کرد:

شبکه گردی4- ساختمان رنگی در شمال شرق تهران

مبینا هم عکسی از یک ساختمان رنگی در اینستاگرامش منتشر کرد:

علی ضیا درکنار علی پروین و نوه هایش/ دستمزد بازیگران سینمای قبل از انقلاب/ فیلم تزریق آب به گوشت مرغ برای سنگین شدن5- ابتکار با لاستیک های زائد

در کانال تلگرامی خلاقیت عکس هایی از ابتکار با لاستیک های زائد منتشر شد:

6- فیلمی از بلند قدترین مرد جهان

اشکان هم این ویدئو کلیپ از بلند قدترین مرد جهان را در فیس بوکش منتشر کرد:

7- تبلیغات هوندا

تصویری از تبلیغات هوندا در کانال تلگرامی زیر خاکی منتشر شد:

شبکه گردی8- مهربونی این طرف دیواره

روح الله صالحی نویسنده و کارگردان تئاتر با انتشار این عکس در وبلاگش نوشت:

شبکه گردیبرف دلش نمی خواست ببارد آسمان اما درد داشت و به خودش می پیچید.برف هی داشت خود خوری می کرد که گندم به خانه برسد اما این کفشها بزرگ تراز پایی بود که سرما می توانست بیاید ناخن هایش را بکشد او دردش بگید اما هنوز سه تا لیف دیگر مانده بود که بفرشد. برف چند تا دانه انداخت روی سرش که برود اما آب مروارید چشم های گندم که نمی گذاشت دانه های برف را ببیند. دکتر ماه پیش به او گفته بود باید عمل کنی وگرنه...

اودوست نداشت ادامه اش را بشنود چطور می توانست بی سوی چشم صورت آقا یادگار را بتراشد.آقا یادگار پارسال که از نردبان افتاد دیگر نتوانست بیاستد .اقا یادگار را با این اوضاع نبیند هفت جوان لر را حریف بود خودش اینها را همیشه وقت قرض گرفتن از بقالی مش یوسف می گفت...

ابر گوشش به این حرفها بدهکار نبود بیچاره سنگین شده بود و نمی توانست از بالای شهر برود.کسی ایستاد دستی به لیف کشید و پشیمان شد.گندم لبخندی به او زد و رهگذر بی حرفی و نگاهی لبه شال را کشید و تنها چشمهایش پیدا بود که نه ذوقی داشت و نه حسی.

همه می دانند وقت سگ برف که باشد استخوان هم تاب ایستادن ندارد.ناخن انگشت چپ گندم درد میکرد...می سوخت...اما گندم که نمی توانست با سه لیف به خانه برگردد.هروقت به خانه برمی گشت یواش میخیزید لای کرسی تا اقا یادگار نفهمد زنش دست خالی برگشته .آقا یادگار کمی خودش را کش میداد و دستهای سرخ از سرمای عشقش را «ها« میکرد و گندم دستش را می کشید : که خل شدی مرد بچه بازیت گرفته خب سرما که شاخ و گوش نداره...پالتوی آقا یادگار را پوشیده بود که سرما از هیبت مردانه اش بترسد اما سرما هم آب مروارید داشت و نمی دید که گندم تاب سربه سرگذاشتن ندارد

آسمان تاب نیاورد و خودش را تکاند.باید می رفت....از کنار دیوار سیل گاه راه افتادو دستش را گاه گداری می گرفت به بلوک های سیمانی که لیز نخورد .همچنان که می رفت دستش به پالتویی خورد بی درنگ معذرت خواست اما پالتو تکانی نخورد چشمهایش را نزدیک برد شاید آشنایی دور باشد که دارد سربه سرش می گذارد دید چند لباس از دیوار آویزان کرده اند.

با همانچهارکلاس سوادی که داشت نوشته درشت بالای لباس ها را خواند: » دیوار مهربانی« خنده اش گرفت و گفت:» آه که جلوی مهربانی را هم دیوار کشیده اند قدمی برداشت و ماند لیف را به چوب لباسی آویزان کرد و با خوش گفت: شاید کسی لیف بخواهد و...امون از مهربونی پشت دیوار...امون...

گندم به سرکوچه صفی پور که رسید گامهایش را تند کرد که توی این لیز و لیز بازی که برف درآورده به خانه برسد و رسید میخواست کلید به در بیندازد که پایش به چند کیسه و گونی کوچکی افتاد زیر لب غرولند راه انداخت: » صد دفعه گفتم آشغال تون رو...« حرفش را قورت داد.چند نایلون ماکارانی و روغن و یک گونی برنج...سرش را چرخاند شاید کسی را ببیند اما برف ...برف...برف

گندم سرش را بالا گرفت و گفت: شرمنده ام خدا...مهربونی اینطرف دیواره...

9- علی ضیا درکنار علی پروین و نوه هایش

علی ضیا مجری تلویزیون هم این عکس را در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد:

علی ضیا درکنار علی پروین و نوه هایش/ دستمزد بازیگران سینمای قبل از انقلاب/ فیلم تزریق آب به گوشت مرغ برای سنگین شدن10- تمایز قائل شدن بین فعالیت‌ها

ارشیا دکامی در کانال تلگرامی مدیریت کاربردی نوشت:

 من مطمئنم که همه شما قانون20/80 را به خوبی می‌دانید:

 80% از نتایج کارتان از 20%  تلاش‌هایتان بدست می‌آید. دلیل اینکه این مساله در مورد افراد زیادی صادق نیست، این است که آنها نمی‌دانند که کدام تلاششان بهترین نتایج را به همراه می‌آورد. اگر شما نتایج خوب را ثبت کنید، آنگاه می توانید قاعده 20/80 را تغییر دهید تا برای شما به طور  موثرتری کار  کند.

اگر بدانید کدام 20% از فعالیتهایتان بهترین نتایج را تولید می‌کنند سپس می‌توانید خودتان را سازماندهی کرده تا وقت بیشتری را صرف آن کارها بکنید و بنابراین سود‌تان در هر ساعت افزایش خواهد یافت.

اگر شما خصوصیات 20% از مشتریانتان را که 80% تجارت شما را پوشش می‌دهند می‌دانستید پس شما می‌توانستید آن گروه از مشتریان را مورد هدف قرار دهید. فرانک بتگر با استفاده از قانون 20/80 از یک نماینده بیمه ورشکسته به پردرآمدترین شرکت بیمه در آمریکا تبدیل شد.

 کتاب او هنوز در دسترس است و ارزش زیادی برای خواندن دارد. همه کاری که شما باید انجام دهید این است که نگاه کنید و فعالیتهایی که بیشترین ارزش را برای شما می آفرینند کشف و روی آنها تمرکز کنید.


ویدیو مرتبط :
نوه استقلالی علی پروین!