ابراهيم مالک‌اشتر اذان گفت و قيام مختار رسماً اعلام شد


فارس/ حجت‌الاسلام والمسلمين ابوفاضل رضوي اردکاني نويسنده کتاب «ماهيت قيام مختار بن ابي عبيد ثقفي» با تکيه بر روايات معتبر، اقوال و نظريات علماي بزرگ اسلام و کمک‌گرفتن از علم رجال و تاريخ، با روش نقد و تحليل و جرح و تعديل، ابعاد شخصيتي مختار ثقفي را به صورت همه‌جانبه بررسى کرده و ثابت کرده است که او مردى پاک، فداکار، معتقد به امامت ائمه هدى(ع) بوده و قيامش با اذن و اجازه و رضايت کامل امام معصوم و دخالت مستقيم اهل بيت پيامبر(ص) همراه بوده است. در اين کتاب ـ که از مطالب مستند و مستدل بهره برده و از پرداختن به مطالب موهون و افسانه‌گونه، مانند بعضى از مقاتل و مختارنامه‌ها پرهيز کرده ـ روشن شده است که مختار نه کيسانى بوده و نه بنيانگذار اين مکتب است و نه ادعاى باطل داشته، بلکه کليه اين اتهامات از جانب دشمنان اهل بيت(ع) و راويان و مورخان وابسته به طاغوت مطرح شده است.

در ادامه بخش‌هايي از اين کتاب را مرور مي‌کنيم.

* اعلام رسمي قيام مختار با اذان ابراهيم مالک اشتر
هنگام غروب بود که ابراهيم فرزند مالک اشتر و مرد شماره دو انقلاب با توافق قبلي مختار، به عنوان اعلام رسمي قيام، بر مأذنه رفت و اذان گفت، سپس شيعيان در مسجد، نماز مغرب را پشت سر ابراهيم به جاي آوردند.
پس از نماز، ابراهيم دستور داد، جمعيت پشت سر او به طرف خانه مختار حرکت کنند، در حالي که همه مسلح و آماده رزم بودند.
«اياس بن مضارب» رئيس شهرباني کوفه، به سرعت خود را به استاندار (ابن مطيع) رساند و به او اعلام خطر و گرفت: به زودي مختار قيام خواهد کرد، ديگر مسأله قيام علني شده و دشمن متوجه اوضاع گشته بود و گزارش‌هاي مختلف درباره قيام، سبب شد که عمال حکومت، قبل از هر چيز شهر را کاملاً به کنترل خود در آورند، مرحله اول قيام آن بود که کوفه آزاد شود و سپس مسأله تصفيه شهر از ضد انقلاب و بعد از جنگ با حکومت شام اعلام شود.

* اعلام حکومت نظامي در کوفه
دو روز قبل از تعيين تاريخ قيام از جانب مختار و ابراهيم، يعني روز دوشنبه دوازدهم ربيع‌الاول، شهر کوفه حکومت نظامي شد و شهر، چهره‌اي ديگر به خود گرفت، اياس بن مضارب، نيروهاي خود را در شهر بسيج و به فرمان ابن مطيع، اعلام حکومت نظامي کرد.
اياس، رئيس شهرباني و جمعي از شرطه‌ها و پليس، در مرکز شهر مستقر شدند و «اياس» و فرزندش، «راشد» را به فرماندهي جمعي ديگر از نيروهاي پليس، به طرف «کناسه» و تعدادي را به طرف بازار فرستاد و خلاصه گزارش کار خود را به استاندار ارايه داد و پيشنهاد کرد که: هر يک از مراکز مهم و ميدان‌هاي حساس شهر را با نيروهاي مسلّح خود، تحت فرماندهي سران محلي و وابسته خود، به کنترل خود درآورد.

استاندار، شخصاً براي برقراري امنيت و جلوگيري از هرگونه تشنج و اختلال، وارد صحنه شد و گروه‌هاي مسلح محلي را به نقاط حساس شهر گماشت.
«ابراهيم» پس از اداي نماز مغرب با جمعي مسلح، به قصد ديدار مختار، به طرف خانه مختار حرکت کرد و او از اوضاع شهر با خبر بود و مي‌دانست که راه‌ها و مراکز حساس و ميادين شهر را نظامي‌ها قُرق کرده‌اند.

حميد بن مسلم‌گويد: «شب سه‌شنبه بود که همراه ابراهيم، به طرف خانه مختار حرکت کرديم و تا اينکه به خانه «عمرو بن حريث» رسيديم، ما همه سواره بوديم و تعدادمان حدود يکصد مرد جنگي بود که همه مسلح بوديم و زير قباي خود، زره پوشيده بوديم و شمشيرهاي خود را به کتفمان آويخته و سلاح ما جز شمشير، چيز ديگري نبود، ما از خانه سعيد بن قيس نيز گذشتيم تا به خانه «اسامه» رسيديم.

ما به ابراهيم پيشنهاد کرديم که از راه امن‌تري حرکت کنيم و از طرف خانه «خالد بن عرفطه» عبور کرده و از طرف «محله نخيله» مي‌گذريم تا به خانه مختار برسيم، «ابراهيم» که جواني دلير و نترس بود، پيشنهاد ما را رد کرد و از برخورد با نيروهاي دشمن واهمه‌اي نداشت و چنين گفت: به خدا از کنار دارالعماره و وسط بازار مي‌گذرم تا دشمن را مرعوب کنم و عملاً به آنان بفهمانم که ما آنان را چيزي حساب نمي‌کنيم.

سرانجام راه «باب الفيل» را پيش گرفتيم و مسير ما درست به سوي نيروهاي دشمن بود و از خانه «عمرو بن حريث» گذشتيم که ناگهان فرمانده پليس دشمن با نيروهاي مسلح خود، مقابل ما سبز شدند و راه را بر ما بستند.

* کشتن رئيس‌پليس کوفه توسط ابراهيم اشتر
رئيس پليس فرياد زد: شما کيستيد، چکاره‌ايد؟!
ابراهيم با آرامش و خونسردي، جواب داد: من ابراهيم فرزند اَشترم!
رئيس پليس: اين گروه مسلح چيست که تو را همراهي مي‌کند؟! منظورتان چيست؟ و اضافه کرد: به خدا کار شما مشکوک است، به من گزارش داده‌اند که تو هر شب، از اين جا عبور مي‌کني، من نمي‌توانم اجازه دهم که به راهت ادامه دهي، تو الآن بازداشتي، راه بيافت، تا پيش امير برويم و هر چه او دستور داد همان خواهد شد.
ابراهيم، مرد غيرت و شهامت، يک دفعه خشمگين شد و خطاب به رئيس پليس شهر، فرياد زد: کنار رو!
رئيس پليس: هرگز، نمي‌شود!
حميد بن مسلم، که خود از شاهدان صحنه است مي‌گويد: در اينجا ديدم، مردي به نام «ابوقطن» پشت سر رئيس پليس ايستاده بود و غالباً اسکورت او بود و افراد نسبت به او احترام خاصي قائل بودند و با ابراهيم نيز سابقه دوستي داشت.
ابراهيم او را صدا زد: ابوقطن! بيا جلو، وي جلو آمد و نيزه دراز بندي نيز، در دست داشت.

ابوقطن، خيال مي‌کرد، ابراهيم از او خواسته است که جلو بيايد و وساطت کند و با ريش سفيدي، رئيس پليس را راضي کند که جلو مسير ابراهيم را باز کند، اما ديدم ابراهيم به سرعت دست برد و نيزه ابوقطن را از دستش گرفت و آن را ورانداز کرد و گفت: عجب نيزه درازي است! و ناگهان نيزه را بلند کرد و درست در گلوي ابن مضارب، رئيس پليس جاي داد تا خواست بجنبد، با فشار نيزه ابراهيم، سرنگون شد و بر روي زمين غلطيد و ابراهيم به يکي از همراهانش دستور داد تا سر وي را از بدنش جدا کند و او نيز بلافاصله دستور ابراهيم را اجرا کرد.

نيروي مسلحي که تحت فرماندهي رئيس پليس شهر بودند، با ديدن اوضاع، صحنه را ترک کردند و هرکدام به طرفي متواري شدند و سپس نزد ابن مطيع استاندار کوفه رفتند و جريان را به او گزارش دادند. ابن مطيع که اوضاع را جدي و خطرناک ديد، بلافاصله فرزند اياس، رئيس پليس مقتول را به جاي پدرش نصب کرد ... بالاخره نيروهاي دشمن، با توجه به شناختي که از دليري و مردانگي ابراهيم داشتند از مسير ما کناره گرفتند و ما بر مختار وارد شديم، اين جريان در شب چهارشنبه رخ داد.

* آغاز قيام مختار زودتر از برنامه‌ريزي قبلي
ابراهيم نزد مختار رفت و گفت: قرار بود فردا شب قيام را شروع کنيم، اما حادثه‌اي که امشب رخ داد، سبب شد که ما همين امشب، وارد عمل شويم و به دشمن فرصت ندهيم، مختار ناگهان تکان خورد و گفت: مگر چه شده ؟
ابراهيم گفت: اياس‌ بن مضارب، رئيس پليس شهر، راه را بر ما گرفت و تصميم داشت مرا بازداشت کند که من هم او را کشتم و اينک سر بريده او را نيز آورده‌ام.
مختار که خوب به روحيه ابراهيم آشنا بود، با خوشحالي گفت: خوش‌خبر باشي! خداي مژده خيرت دهد، اين را به فال نيک مي‌گيرم، إن‌شاءالله اين آغاز فتح است.
سران انقلاب خاصه ابراهيم در خانه مختار جمع هستند و جريان برخورد مسلحانه و کشته شدن رئيس پليس، سبب شد که بنا بر پيشنهاد ابراهيم، در همان شب قيام اعلام شود و مبارزان، شهر حساس کوفه را تصرّف کنند.


ویدیو مرتبط :
ابراهیم بن مالک اشتر بعد از شهادت مختار چه کرد؟