داستان درس بزرگ ادیسون برای پسرش


داستان پندآموزی که در ادامه این مطلب می خوانید مربوط به دانشمند بزرگ جهان توماس ادیسون می باشد که با اندکی تامل درمی یابیم با یک دید و نگرش زیبا می توان زندگی را جور دیگر دید.

" ادیسون " در سنین پیری پس از کشف لامپ، یکی از ثروتمندان آمریکا به شمار می رفت و درآمد سرشارش را تمام و کمال، در آزمایشگاه مجهزش که ساختمان بزرگی بود، هزینه می کرد.این آزمایشگاه، بزرگ ترین عشق «ادیسون» بود. هر روز اختراعی جدید در آن شکل می گرفت تا آماده ی بهینه سازی و ورود به بازار شود. همین روزها بود که نیمه های شب، از اداره ی آتش نشانی به پسر «ادیسون» اطلاع دادند که آزمایشگاه پدرش در آتش می سوزد و کاری از دست کسی برنمی آید و تمام تلاش مأموران، فقط برای جلوگیری از گسترش آتش به سایر ساختمان هاست!

آنان تقاضا داشتند که موضوع، به نحو قابل قبولی به اطلاع پیرمرد رسانده شود. پسر با خود اندیشید که به احتمال زیاد، پیرمرد با شنیدن این خبر، سکته می کند بنابراین از بیدار کردن او منصرف شد و خودش را به محل حادثه رساند و با کمال تعجب دید که پیرمرد در مقابل ساختمان آزمایشگاه، روی یک صندلی نشسته و سوختن حاصل تمام عمرش را تماشا می کند!

پسر تصمیم گرفت جلو نرود و پدر را آزار ندهد. او می اندیشید که پدر در بدترین شرایط عمرش به سر می برد. ناگهان پدر سرش را برگرداند و پسر را دید و با صدای بلند و سرشار از شادی گفت: «پسر تو این جایی؟ می بینی چه قدر زیباست؟ رنگ آمیزی شعله ها را می بینی؟ حیرت آور است! من فکر می کنم که آن شعله های بنفش، به علت سوختن گوگرد در کنار فسفر به وجود آمده است! وای! خدای من، خیلی زیباست! کاش مادرت هم این جا بود و این منظره ی زیبا را می دید. کمتر کسی در طول عمرش امکان دیدن چنین منظره ی زیبایی را خواهد داشت! نظر تو چیست پسرم؟»

پسر حیران و گیج جواب داد: «پدر، تمام زندگی ات در آتش می سوزد و تو از زیبایی رنگ شعله ها صحبت می کنی؟ چه طور می توانی؟ من تمام بدنم می لرزد و تو خونسرد نشسته ای؟!»پدر گفت: « پسرم از دست من و تو که کاری برنمی آید. مأموران هم که تمام تلاش شان را می کنند. در این لحظه بهترین کار، لذت بردن از منظره ای ست که دیگر تکرار نخواهد شد. در مورد آزمایشگاه و باز سازی یا نو سازی آن، فردا فکر می کنیم! الآن موقع این کار نیست! به شعله های زیبا نگاه کن که دیگر چنین امکانی را نخواهی داشت!»

«توماس آلوا ادیسون» سال بعد، دوباره در آزمایشگاه جدیدش، مشغول به کار بود و همان سال، یکی از بزرگ ترین اختراع های بشریت یعنی «ضبط صدا» را تقدیم جهانیان نمود. او گرامافون را درست یک سال پس از آن واقعه اختراع کرد.


ویدیو مرتبط :
درس سوم .استفاده از ادیسون و ریویب برای وکال