فرهنگی
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | استاندار حلبچه عراق وارد ایلام شدبه گزارش ایرنا، عبدالله محمد به همراه ارکان حسن مشاور وی عصر امروز یکشنبه 26 اردیبهشت وارد استان شده و با مقامات استانداری ایلام دیدار کرد.قرار است استاندار میسان، واسط، ... |
مهاجرین سوخته «72 تن»: وزیر بهداشت، سپاسگزاریم
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، عصر روز چهارشنبه است بیمارستان شهدای یافتآباد. از نگهبان جلوی بیمارستان، سراغ سوختگان هیات امام حسین را میگیریم و میگوید خط سفید را ادامه بدهید تا به مرکز سوختگی برسید. هوا نه آنچنان سرد است و نه آنچنان گرم. تیغههای آفتاب از میان درختها به کف حیاط میخورد. انتهای خط سفید و آدمهای به انتظار نشسته پشت در ICU.
این روزها قصههای دردآور شهر، زیر خروارها روزمرگی پنهان میشوند. آدم سوختههای پشت شیشههای این ICU از میان کدام شعله و قصه به اینجا رسیدند. 29 مهرماه! نه! بهتر است بگویم شب نهم محرم. عزاداران افغانستانی مهاجر محله یافتآباد، هرکدام در موقعیت خادم الحسینی زیر بیرق هیات 72 تن خدمت میکردند. پیرمردی سینی چایبه دست، پیرزنی چادر به خود پیچیده گوشه هیات نشسته، پسر بچهها به عشق سینه زنی به هیات آمده و چادر مشکیهایی که از 10 روز قبل زینت بخش مجلس حسین (ع) شدند. اتفاقی تلخ، حادثهای دلخراش یا... کدام واژه برای لحظههای سوختن کودک 9 ماههی عزادار هیات 72 تن کافی است. گاز شهری نشت میکند؛ گردبادی از آتش به پا میخیزد؛ پارچههای سیاه اتش میگیرند و سقف کاذب ساختمان تازه ساز بر سرشان آوار میشود. حالا راوی این حادثه دلخراش می گوید نشتی گاز زمان پخت غذای نذری، آتش به جان هیئت انداخته است. مهاجر افغانستانی جانش سوخته و 9 نفر به تدریج بر اثر آسیبهای وارده جان دادند و بیش از 20 روز است که 38 نفرشان در دو بیمارستان شهید مطهری و بیمارستان شهدای یافتآباد تن سوختهیشان درمان میشود.
با جمعی از خبرنگاران و مدیران خبرگزاری تسنیم، تصمیم گرفتهایم که از این مهاجرین دردکشیده عیادت کنیم. هفته پیش 50 تشکل افغانستانی، نامهای به وزیر بهداشت نوشتند و خواستار کمک و مساعدت او به آسیبدیدگان هیئت «72 تن» شدند.
بیرون نشستهایم تا حراست برای رفتن به داخل بیمارستان و ملاقات، اجازه دهد. طلا حسین نام پیرمردی است با دستهای سوخته که با بانداژ قهوهای پانسمان شده است. پیرزنی هم کنارش ایستاده و پشت سرشان هم زنی جوان پارچه به خود پیچیده که گویی صورت سوخته اش را تازه از پانسمان باز کرده است و رد چربی کرم سوختگی روی صورت دارد.
پنج نفر از خانواده طلاحسین در این آتش سوختند. او میگوید: نوه ده ماهه ام فوت شد. این را که میگوید اشک در چشمان زن جوان کنار دستش جمع میشود و او هم آرام میگوید: دختر من بود. طلا حسین می خواهد توضیح دهد آن شب چه شد. میگوید: سقف کاذب روی سرشان فرود آمد و آنهایی که ماندند زیر آتش سوختند سر و گوشم سوخت و دستهایم هم آتش گرفت. طلا حسین مکث میکند و میگوید: یک نوه دیگرم، سری چهارمی است که اتاق عمل رفته است.
میپرسم چگونه از پس مخارج سوختگی برمیآیید. طلاحسین چیزی نمیگوید. دخترش جلو میآید و میگوید:خدا خیرشان بدهد، هزینههای بیمارستان را نگرفتند. خیلی میشد و چارهای نداشتیم و واقعا میماندیم.خدا در دنیا و آخرت عوضشان بدهد. اما خرجهای ما تمام نشده است، هر جلسه پانسمان همهمان، نزدیک به 400 هزارتومان خرجمان میشود. داداشم از صاحب کارش پول قرض کرده است!
طلا حسین میگوید: ما هیچ کسی نداریم غیر از خدا و چهارده نور مقدس... . پیرمرد بغض گلویش را گرفته و ادامه میدهد از خدا میخواهم به ما کمک کند از دولت جمهوری اسلامی هم که به ما مهاجرین کمک کرده است متشکریم و امیدواریم باز هم کمکمان کند. طلاحسین دو دست پانسمان شده اش را سمت چشمانش میبرد تا اشکهایش را پاک کند یا پنهان. دختر که آن سوتر بود به سمتش نزدیک میشود. گریه نکن بابا! دختر طلا حسین میگوید: سرپرستهایمان همه سوختند و تنها بابای من مانده سرپرست ما.
انسان فراموش کار بخش زیادی از قابهای یک دیدار در ذهنش نمیماند. همه آدمهای به انتظار نشسته پشت درب ICU قصههای مشابه طلاحسین دارند. حراست شیشههای بسته ICU بیمارستان را باز میکند. حق نداریم عکس بگیریم. همه جوانب بهداشتی را هم باید رعایت کرد.
افغانستانیهای مهاجر با بدنی سوخته روی تخت دراز کشیدند. اکثرشان نمیتوانند حرف بزنند و آنهایی هم زبان میچرخانند با تمام کم توقعی از مدیریت بیمارستان و البته پزشک معالجشان دکتر پرویزی تشکر میکنند. سوختههایی که مشغول درمان هستند و فیزیوتراپی میشوند. می پرسند از کجا آمدید. میگوییم از خبرگزاری. زن مراقب کنار دست بیمار میگوید: 13 نفر از خانواده من سوختند و فقط چندتایی از آنها مرخص شدند. این ها هیچ آشنایی ندارند که نسوخته باشد و به دادشان برسد. یکی من ماندم و یکی هم عمویم.
چهرههای نیمه سوخته! و لامپهای سرخ رنگ نور درمانی که بر تن های سوخته نور میتابانند. مرد میان سال دستهایش، سرش و نیمتنهی سوخته اش زیر پانسمانها پنهان شدند. دهان به سختی باز و بسته میکند. به کنار تختش میرویم شرح ما وقع میگوید. شعلهی آتش از ته سالن آمد و عین گردباد ما را پرت کرد. پنج نفر از خانواده ام سوختند. خانم من از دنیا رفت، پسر یک جایی دیگر بستری است، یک دخترم جای دیگر بستری است و هر کدام از بچه هایم در جایی هستند. صدایش تغییر میکند. کدام غم سینهی مرد را فشار می دهد؟ نفسی میگیرد و میگوید: من فدای امام حسین (ع) شوم الهی! نمیدانم دوستم دارد یا ندارد که به این مصیبت گرفتار شدم.کمی مکث میکند و دوباره ادامه میدهد: من فدای امام حسین (ع) شوم الهی!
در جریان بازدید متوجه میشویم که یکی از آسیبدیدگان یک زن باردار بوده است که دو روز پیش، پسرش، امیرحسین به دنیا آمده است و موجی از شوق را در میان خانوادههای آسیبدیدگان به وجود آورده است.
با مسئولین بیمارستان صحبت میکنیم،خبر جالب و قابلتوجهی میدهند، میگویند از وزارتخانه به ما دستور دادهاند که پروندههای مهاجرین مستقیما به آنجا برود و مسئولین ارشد وزارت بهداشت این موضوع را پیگیری کند.نتیجه این شده که هزینههای بیمارستان؛ در حال حاضر از این آسیبدیدگان دریافت نمیشود. ظاهرا درخواست مهاجرین جواب داده است و وزیر بهداشت که مشهور است به رفتار انسانی و اسلامی با همه،و لطف و کمک به مهاجرین افغانستانی، این بار هم مدیریت جمهوری اسلامی را سربلند کرده است.
خاطره تلخ اتفاقات مهر و آبان امسال در خاطر مهاجرین خواهد ماند؛ خاطره خوش این برخوردها شاید مرهمی بر زخمهای این مردمان دردکشیده.وضعیت درمانی آسیبدیدگان ادامه دارد؛ هزینههای بعد از درمان سوختگی، معمولا زیاد است و آسیبدیدگان هیئت «72 تن» چشمانتظار ادامه حمایتها.دیروز خبر رسمی بیمه شدن مهاجرین اعلام شد. اتفاقی برای رخدادهایی اینچنینی.
یک روز بعد از بازدید، خبر میرسد که مادر امیرحسین، فوت کرده است و به این ترتیب 10 نفر از عزاداران «اباعبدالله(ص)»، میزبان سفره اربابشان شدهاند.
انتهایپیام/
ویدیو مرتبط :
سفر وزیر بهداشت بهداشت به استان مرکزی- خبر سیمای آفتاب