قصـه «شهرزاد» بـه سـر نرسیــد


قصـه «شهرزاد» بـه سـر نرسیــدخراسان/ «حالا که آب ها از آسیاب افتاده و این سیب طوری چرخیده و افتاده پایین که این دو تا به هم برسند دلت باید از سنگ باشه که سنگ بندازی جلو پاشون». آخرین دیالوگ های بزرگ آقا در سریال «شهرزاد» مخاطب را با تناقضی عجیب روبه رو کرد! بعد از چندین و چند هفته خون دل خوردن، اشک و همزاد پنداری مردم برای تک تک شخصیت های قصه سریال «شهرزاد» در نهایت وصال دو عاشق دل خسته با لبخندی بر لب، پایان بخش آخرین قسمت فصل اول شهرزاد شد. اکنون پیگیران شهرزاد با چندین و چند پرسش و ابهام، شاید به انتظار فصل دوم این مجموعه موفق نمایش خانگی بنشینند. حسن فتحی کارگردان خوش ذوق چندین مجموعه موفق توانست در آخرین اثرش موجی از واکنش های مثبت و منفی را با خود همراه کند. این ملودرام عاشقانه و جنایی با دیالوگ ها، ستارگان و حواشی پیرامونش یکی از مهم ترین اتفاقات شبکه نمایش خانگی در سالیان اخیر بوده است.
یه دنیا سوالو تو سینم گذاشتی!
«شهرزاد» هم به پایان رسید البته نه در کل، بلکه فقط در فصل اول. فصلی که قرار بود 26 قسمت باشد، اما ناگهان با کش و تاب در تدوین و داستان به 28 قسمت رسید و در نهایت بدون پاسخ دادن به سوالات و ابهامات زیاد مخاطبان به پایان رسید تا مجبور باشیم برای مدت نامعلومی در انتظار پخش ادامه آن باشیم. البته از ابتدای پخش این سریال خبرهایی درباره فصل های بعدی اش به گوش می رسید اما کمتر کسی فکر می کرد قصه در فصل اول این قدر راحت و با ابهامات زیاد رها شود و سرمایه گذار و کارگردان به جای مایه گذاشتن از برند اثر و اعتبار هنری شان، اصل داستان را برای تضمین فروش فصل بعدی گروکشی کنند. «قلب یخی»، «قهوه تلخ»، «عشق تعطیل نیست» و... هر کدام به نوعی مخاطبان را به سریال های شبکه نمایش خانگی بدبین کرده بودند و حالا «شهرزاد» هم با این پایان باز به نوعی توی ذوق مخاطب زد و باید دید مخاطب بار دیگر برای تماشای قصه اصلی و خرده داستان های فرعی که همگی با مرگ شخصیت ها به راحت ترین شکل ممکن جمع و جور شدند به فتحی و اثرش اعتماد می کند یا نه؟ اعتمادی که شاید خدشه دار شده باشد آن هم به رغم موفقیت شهرزاد به خاطر پخش به موقع و منظم، تیتراژهای توفانی و محبوب، قصه عاشقانه و گیرایی که به خاطر ضعف سریال های تلویزیون بیشتر هم به چشم آمد و... به چند نمونه از ضعف های آشکار شهرزاد و ابهامات می پردازیم:
رفتار برخی از شخصیت ها تا پایان فصل اول چندان قابل درک نبود، به طور مثال جمشید پدر شهرزاد از یک طرف نوچه بزرگ آقاست و برای اربابش جنازه در دیگ می اندازد و از طرفی سر هر اتفاقی قلبش می گرفت و کلا ضعیف بود! هاشم هم که چند مرتبه برای بزرگ آقا درگیر شد و در ماجرای جنازه داخل دیگ هم نقش داشت آنقدر رقیق القلب است که هر بار یاد عشقش می افتد بغض می کند. قباد درست شبی که به شهرزاد قول می دهد پیش بزرگ آقا برود و از شیرین طلاق بگیرد، در انفعال محض طلاق دادن شهرزاد را می پذیرد. تا این جای داستان انگیزه خیلی از شخصیت ها مثل اکرم هم غیر قابل درک است.
تکلیف مخاطب با خیلی از خرده داستان ها هم یا معلوم نشد یا به بدترین شکل ممکن سرو ته ماجراها جمع شد، به عنوان مثال نفهمیدیم چرا حشمت آن جوان خوش تیپ را به شیرین نزدیک کرد؟ چرا این قدر روی قصه شخصیت هایی مثل بابک و مریم و آذر که قرار بود در چند دقیقه حذف شوند تاکید شد، آیا ترفند کشتن شخصیت ها خیلی دم دستی نبود؟ به بابک و مریم و آذر، شخصیت هایی مثل افسری که قرار بود اطلاعات محرمانه به فرهاد بدهد را هم اضافه کنید. ماجرای عشق اصغری و میترا، پیش زمینه قصه حشمت و نصرت و ارتباطشان با قباد، تکلیف نهایی نامزد تقی رفعت، مرگ و زندگی شیرین و خیلی چیزهای دیگر هم نکاتی بودند که یا پایان بدی داشتند یا پایانی نداشتند.
از قرار معلوم چون بازگشت سرمایه برای عوامل خیلی مهم است تمام اخبار قبلی را مبنی بر این که فصل دوم و سوم در مقطع زمانی دیگری می گذرد باید نادیده بگیریم چون همه چیز به بازخورد فصل اول برمی گردد. جالب این جاست که خود عوامل هم از این که قصه فصل دوم در چه زمانی می گذرد و آیا شاهد پرش زمانی هستیم یا فصل دوم ادامه همین مقطع زمانی است کاملا بی خبرند، به عنوان مثال فریبا متخصص رسما اعلام کرد که درباره فصل بعدی هیچ چیز نمی داند و هیچ صحبتی هم با او نشده است. حتی در یک مورد مثل قصه حشمت شاهد تغییر در پایان بندی بودیم، پورعرب در مصاحبه ای گفته بود که قباد پسر حشمت است اما در پایان فصل اول دیدیم که اتفاق دیگری افتاد بدون آن که چند و چونش هم توضیح داده شود.
از همه این ها گذشته جنس پایان بندی سریال در دو قسمت آخر کمی به سریال های ترکی تنه می زد و نهاد خانواده را به شدت نادیده می گرفت. شهرزاد که از ابتدای سریال دختری متجدد نشان داده شده زندگی مشترکش با قباد را که در آن عشق و علاقه هم شکل گرفته بود به خاطر ترس قباد از بزرگ آقا و تصمیم اشتباهش مبنی بر طلاق، نادیده می گیرد و در کنار قباد به نوعی فرزندی را که نیاز توامان به پدر و مادر دارد هم نادیده می گیرد تا با عشق سابقش ازدواج کند.




منبع: خراسان


ویدیو مرتبط :
مـن آمـده ام بـه کــوی علــی که ، سـر فکــنم بــه پـای علـی