سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



داستانک/ آخرين چهارشنبه عمرم


آخرين خبر/ داشتم از گرما مي مُردم.
به راننده گفتم :" دارم از گرما مي ميرم! "
راننده که پير بود گفت:
" اين گرما کسي رو نمي کُشه! "
گفتم:
"جالبه ها... الان داريم از گرما کباب مي شيم، بعد شش ماه ديگه از سرما سگ لرز مي زنيم! "
راننده نگاهم کرد.
کمي بعد گفت:
"من ديگه سرما رو نمي بينم. "
پرسيدم:
"چرا؟!"
گفت:
" قبل از اينکه هوا سرد بشه مي ميرم! "
خنديدم و گفتم:
"خدا نکنه ... "
راننده گفت:
" دکترا جوابم کردن... دو سه ماه ديگه، بيشتر زنده نيستم. "
گفتم:
"شوخي مي کنيد؟! "
گفت:
"اولش منم فکر کردم شوخيه ... بعد ترسيدم ... بعدش افسرده شدم ... ولي الان ديگه قبول کردم."
ناباورانه به راننده نگاه کردم.
گفت:
" از بيرون خوبم، اون تو خرابه ... همون جايي که نمي شه ديد."
بهش گفتم:
"پس چرا دارين کار مي کنين؟!"
گفت:
«هم براي پولش، هم براي اينکه فکر و خيال نکنم و سرم گرم باشه، هم اينکه اگه کار نکنم چي کار کنم."
بهش گفتم:
" من باورم نمي شه! "
تلخ گفت:
" خودم هم همين طور! باورم نمي شه امسال زمستان رو نمي بينم، باورم
نمي شه ديگه برف و بارون رو نمي بينم، باورم نمي شه امسال عيد که بياد، نيستم، باورم نمي شه اين چهارشنبه، آخرين
چهارشنبه ي ١٧ تير عمرمه! "
گفتم:
"اينجوري که نمي شه ... "
لبخندي زد و گفت:
" تازه الانه که همه چي رو دوست دارم!
باورت مي شه اين گرما رو چه قدر دوست دارم؟! ... چون حس زندگي داره!»
ديگر گرما اذيتم نمي کرد، ديگر گرما نمي کُشتم...

داستانک چاپ شده در نشريه ي اعتماد | سروش صحت


ویدیو مرتبط :
داستانک شماره 4