سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



قند پارسي/ «تو نيکي مي کن و در دجله انداز» به چه معناست؟


  X  

تاریخ خبر : دوشنبه 1394.08.11 - 08:17

قند پارسي/ «تو نيکي مي کن و در دجله انداز» به چه معناست؟

آخرين خبر/ مصراع مثلي بالا نيم بيتي از ابيات روان وسليس شيخ اجل سعدي شيرازي است که به دوشکل و صورت در ديوانش آمده شهرت و شياع آن در افواه تا به حدي است که احتياج به توضيح و تعبير ندارد .
تفکر و تامل در اين موضوع کافي است مدلل دارد که سعدي از اين شعر مقصودي نداشت واصولا ماجراي جالبي انگيزه شاعر ارجمند ايران در سرودن آنبوده است که ذيلا شرح داده مي شود.
متوکل خليفه جابر و سفاک عباسي که به تحريک وزير ناصبي مذهبش عبدالله بن يحيي بن خاقان در عداوت و دشمني با خاندان بني هاشم زبانزد خاص و عام مي باشد اخلاقا مردي عياش وشهوت پرست بود و به جوانان صبيح المنظر نيز تعلق خاطر داشت .
يکي ازاين جوانان خوش سيما به نام فتح بيش از ديگران مورد علاقه و توجه خليفه قرار گرفت به قسمي که دستور داد تمام فنون زمان را از سوارکاري و تيراندازي و شمشير بازي به او آموختند تا اينکه نوبت به شناوري و شناگري رسيد .
قضا را روزي که فتح در شط دجله شنا مي کرد تصادفا موج سهمگيني برخاست و جوان را در کام خود فرو برد . غواصان وشناگران متعاقبا به دجله ريختند و تمام اعماق آن شط را زيرورو کردند ولي کمترين اثري از جوان مغروق نيافتند .
چون خبر به متوکل رسيد آنچنان پريشان شد که از فرط اندوه و کدورت گوشه عزلت گرفت و در به روي خويش و بيگانه بست :" وسوگندان غلاظ ياد کرد که تا آن را بدان حال که باشد نياورند و او را نبينم طعام نخورم ."
ضمنا فرمان داد که هر کس زنده يا مرده فتح را پيدا کند جايزه هنگفتي در يافت خواهد داشت . شناگران معروف بغداد همگي به دنبال غريق شتافتند و زير و بالاي شط دجله را معرض تفحص و جستجو قرار دادند .
دير زماني از اين واقعه نگذشت که عربي به دارالخلافه آمد و پيدا شدن گمشده را بشارت داد .
متوکل عباسي چنان مسرور و شادمان شد که سرتاپاي بشارت دهنده را غرق بوسه کرد و او را از مال و منال دنيوي بي نياز ساخت . چون محبوب خليفه را به حضور آوردند چگونگي واقعه را از او استفسار کرد .
فتح درحالي که از فرط خوشحالي در پوست نمي گنجيد چنين پاسخ داد :" هنگامي که موج نابهنگام مرا برداشت تا مدتي در زير آب غوطه خوردم و از سويي به سوي ديگر رانده مي شدم. با مختصر آشنايي که از فنون شناوري آموخته بودم گاهي در سطح و گاهي در زير آب دجله دست و پا مي زدم . چيزي نمانده بود که واپسين رمق حيات را نيز وداع گويم که در اين موقع موج عظيمي برخاست و مرا به ساحل پرتاب کرد . چون چشم باز کردم خود را درحفره اي ازحفرات ديواره دجله يافتم . از اينکه دست تقدير مرا از مرگ حتمي نجات بخشيد بسيارخوشحال بودم ليکن بيم آن داشتم که به علت گذشت زمان و براثرگرسنگي از پاي درآيم . ساعتهاي متمادي با اين انديشه خوفناک سپري شد که ناگهان چشمم به طبقي نان افتاد که از جلوي من بر روي شط دجله رقص کنان مي گذرد . دست دراز کردم نان را برداشتم و سدجوع کردم هفت روز بدين منوال گذشت و مرا درين هفت روز هر روزه ده نان بر طبقي نهاده مي آمد . من جهد کردمي و از آن دو سه گرفتمي و بدان زندگاني مي کردمي . روز هفتم بود که اين مرد به قصد ماهيگيري به آن منطقه آمد و چون مرا در آن حفره يافت با تور ماهيگيري خود بالا کشيد . راستي فراموش کردم به عرض برسانم که بر روي قطعات نان که همه روزه در ساعت معين بر روي دجله مي آمد عبارت محمد بن الحسين الاسکاف ديده مي شد که بايد تحقيق کرد اين شخص کيست و غرض و مقصودش از اين عمل چيست ."
متوکل چون اين سخن بشنيد فرمان داد در شهر و حومه بغداد به جستجو پردازند و اين مرد عجيب را هر جا يافتند به حضور آورند .
پس از تفحض و جستجو بالاخره محمد اسکاف را در حومه بغداد يافتند و براي عزيمت به حضور خليفه تکليف کردند .
محمد اسکاف در جواب جريان قضيه نان گفت : برنامه زندگي من از ابتداي تشکيل عائله اين است که هر روز مقداري نان براي اطعام و انفاق مساکين کنار مي گذارم تا اگر مستمندي پيدا شود با آن سد جوع کند يا آنکه با خود به خانه ببرد و با اهل و عيالش صرف کند ، ولي اکنون چند روزي است که کسي به سراغ نان نمي آيد . ازآنجا که نان صدقه و انفاق را در هر صورت بايد انفاق کرد لذا در اين چند روزه قطعات نان را چند ساعتي پس از صرف ناهار و عدم مراجعه مستمندان ، به دجله مي انداختم تا اقلا ماهيهاي دجله بي نصيب نمانند ."
خليفه وي را مورد تفقد و نوازش قرار داد و از مال و منال دنيا بي نياز کرد. ضمنا در لفافه مطايبه به محمد اسکاف گفت :" تو نيکي را به دجله مي اندازي بي خبر از آنکه خداي سبحان آن را در خشکي به تو باز مي گرداند."
خواجه نظام الملک سؤال و جواب متوکل و محمد اسکاف را در قابوسنامه به اين صورت نقل کرده که : خليفه پرسيد :" غرض تو از اين چيست ؟" گفت :" شنوده بودم که نيکويي کن ودر آب انداز که روزي بدهد ."

نظر شما


ویدیو مرتبط :
تو نیکی کن در در دجله انداز ...