سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



یک سند با ارزش از گسترش تشیع در غرب مازندران پیش از عصر صفوی


وبلاگ > جعفریان، رسول - حدود یک قرن پیش از برآمدن صفویان، یکی از دولت های محلی غرب مازندران و شرق گیلان، دست بکار شد و تشیع را که در بخش های زیادی از مازندران حضور داشت، به این نواحی نیز بسط داد. در این زمینه، یک متن در فقه امامی به صورت رساله عملیه توسط یکی از علمای گیلان نگاشته شد تا بتواند راهنمای عمل مردم باشد.

در باره تشیع امامی در غرب مازندران و آغازین قلمرو گیلان در شرق آن، آن هم درست پیش از عصر صفوی، مدارک زیادی وجود ندارد و تا آنجا که می دانیم در برخی از آن نواحی تسنن و در نواحی دیگری تشیع زیدی و در بخش هایی هم تشیع امامی رواج داشته است.اکنون از یک کتاب فقهی در مذهب امامی از این دوره، زمانی که ملک کیومرث بر سریر قدرت بوده و پسرش کاووس هم شاهزاده ای علم دوست و قدرتمند بوده، آگاهیم. این اثر، کتاب نیل المرام فی مذهب الائمة علیهم السلام از شخصی به نام عبدالرحیم بن معروف گیلانی است. پادشاه که وی کتاب را برای او نوشته ملک کیومرث و پسرش کاوس، از بقایای پادوسبانان هستند که قرنها در این سرزمین حکمرانی داشتند.نام پدر جلال الدوله کیومرث بن بیستون بن پادوسبانی حاکم رویان (794 ـ 875) و نام پسرش شاهزاده ملک کاوس (857 ـ 871) بوده اند. در منابع عصر اخیر تیموری و دوره صفوی، به ویژه وقتی از تصرف و تسلط کامل بر نواحی رستمدار توسط صفویان سخن به میان می آید، از اجداد این ملک کیومرث بن بیستون و امرای پس از وی یاد می شود. (بنگرید: عالم آرای عباسی، ج 2، قسمت اول، ص 534). در منابع آمده است: مردم رستمدار سنی بودند ولی ملک کیومرث بن بیستون (807 ـ 857) اهالی رویان و رستمدار را مجبور ساخت که به مذهب شیعه درآیند، غیر از سکنه کدیر که با دادن 700 رأس قاطر مجاز شدند که در مذهب تسنن باقی بمانند و تا دو قرن بعد از آن هم مردم سنی مزبور در قریه کدیر مقیم بدند (التدوین فی اخبار شروین، ص 208، مازندران و استرآباد، ص 40). این خبر باید با منابع کهن تر سنجیده شود.اعتماد السلطنه از فرزندان پنجگانه کیومرث یاد کرده که بزرگترین آنها کاوس و کوچکترین ایشان مظفر بوده که با برادر از در مخالفت درآمده است، اما «اکثر مردم رستمدار بر کاوس جمع شدند و او را جانشین پدر خواندند. مدتی بعد به خاطر سختگیری و تند خویی، مردم به برادرش اسکندر رغبت پیدا کردند و بدین ترتیب میان آن دو جنگ درگرفت. این بود تا کاوس در سال 871 درگذشت. پس از آن پسرش جهانگیر جای وی آمد و همچنان با اسکندر درگیر بود تا آن که هر دو نزد حسن بیک آق قویونلو رفتند و زمانی که وی در قم بود بدو پیوسته وی نواحی آنان را از یکدیگر جدا کرده و هر بخش را به یکی از آنان سپرد. عاقبت اسکندر در رویان و جهانگیر در نور استقرار یافت. (بنگرید: التدوین، ص 209 ـ 210)به هر روی، در میان آنچه نقل شده، این اثر، ارزش زیادی در روشن کردن مسیری دارد که تاریخ ایران را در این نواحی به سمت تشیع دوازده امامی برد، ایرانی که با آمدن صفویه، عصر جدیدی از این زاویه آغاز کرد.از این کتاب نسخه های فراوانی در دست است که البته نسخه کهن یعنی معاصر مؤلف و بعد از آن نیست و غالب نسخه ها در قرن یازدهم و پس از آن کتابت شده است. فهرستواره دست نوشته های ایران «دنا»، ج 10، ص 917 ذیل «نیل المرام».نویسنده نوشته است که «این کتاب را نیل المرام فی مذهب الائمة علیهم السلام نام نهادیم و تمام این تألیف در پنجاه و پنج کتاب و دویست و شصت باب جمع می آید». وی در همان آغاز ابواب کتاب را برشمرده و چنان که از متن بر می آید، اثر حاضر، متن فارسی با ارزشی است در موضوع فقه امامی که از این ناحیه آن هم از دوره ای که کمتر نشان علمی از آن به ویژه در باره فقه و کلام امامی داریم، بدست ما رسیده است.نویسنده در مقدمه نوشته است که برای تحصیل به مدت ده سال به نقطه دیگری رفته که نامش را نیاورده، و در آنجا نزد عالمان مختلفی، دانش های متفاوتی را که هر کدام در آن تخصص داشته اند، فرا گرفته است. آنگاه از روی حب وطن و نیز بدستور شاه به ناحیه خود برگشته و این اثر را به درخواست فرزندش نوشته است. با توجه به آنچه در باره مذهب مردم آن ناحیه گذشت، می توان اثر حاضر را برای کمک به رشد تشیع امامی در میان مردم و فراهم آوردن اثری در فقه امامی که برای عامه مردم قابل استفاده باشد دانست.نویسنده علاوه بر فقه، در این مقدمه که ملاحظه خواهید فرمود، تسلط خود را بر سرایش شعر نشان داده و توانایی خود را در حد قابل توجهی به رخ کشیده است. اشعار سروده وی، بسیار سنگین و وزین است. البته قصیده اول، مع الاسف در برخی از نسخ ناقص مانده و تنها پنج بیت آن نقل شده است. از نسخه ای هم که آن قصیده نقل شد، دست کم دو مورد افتادگی و برخی موارد مشکل داشت.وی همچنین بر آیات قرآن و اشعار عربی هم تسلط داشته و این را در همین مقدمه چند صفحه ای می توان ملاحظه کرد.بنده از این که در باره سلطنت کیومرث و فعالیت های مذهبی او و فرزندش کار مستقلی صورت گرفته باشد بی خبرم، و تنها در اینجا، برای این که اهمیت این نسخه و مسأله تاریخی ـ مذهبی مزبور را یادآور شوم، این متن را تقدیم کرده ام. روشن است که هم در زمینه تاریخی و هم تصحیح این متن باید کار بیشتری صورت گیرد.می توان حدس زد که در باره ای مولف نیز اطلاعات دیگری در منابع باشد که باید مراجعه کرد و دید.

بسم الله الرحمن الرحیمحمد وافر و ثنای متکاثر حضرت خالقی را که بر مقتضای «و ما خلقتُ الجنّ و الانس الا لیعبدون» زمره عقلا را به امتثال اوامر و نواهی مکلّف گردانید، و کرمی که بر فحوای «و لقد کرّمنا بنی آدم» انسان را بتفضیل «و فضّلناهم علی کثیر من خلقناه تفضیلا» ممتاز نمود. حلیمی که بر وفق «والله یختصّ برحمته من یشاء» جوهر بنی آدم را بزیور «و علّم الانسان ما لم یعلم» بیاراست. فیاضی که از عطیّه «و اسبغ علیکم نعمه ظاهرة و باطنة» صدور اصحاب دین و قلوب ارباب یقین به انوار شرع متین منور ساخت؛ و سمیعی که از وفور نعمت کثیره نداء «ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان» بمسامع انس و جان رسانید، حکیمی که از موهّب «و إن تعدّوا نعمة الله لاتحصوها» بعضی را بر سریر سروری و «من یؤتی الحکمة فقد اوتی خیرا کثیرا» استیلا فرمود. رحیمی که از رحمت خانه «والله رؤوف بالعباد» رتبه دانش و درجه اصحاب بینش بخطاب «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» ظاهر کرد، «الا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین» جمعی را عِلم ادیان مزیّن داشت تا قامت دین منهاج شرع مبین بتعلیم و ارشاد ایشان و بازوی ملت و نور سنت به فتوای افاده ایشان مستقل و قوی ماند. شعر:فحمداً ثم حمداً ثم حمداً / لمن یعطی اذا شکر البرایاو صلوات بی انتها و تحیّات متجاوز از حد احصا بر سروری که عمامه سیادتش بزیور جلال مُعلَم گشت و رهبری که ارکان دینش و بنیان شرع مبینش به اوتاد تأیید محکم. لمصنفه:شه یاسین و ماه برج طاها / محقق پادشاه عرش اسرا / بعزّ و مکرمت مقصود کونین / بفرصت پادشاه قاب و قوسین / بصورت آفتاب ماه افلاک / بمنی شاه تخت بخت لولاک بزیبایی مه ایوان افصح، [گویا مصرعی افتاده] و بر ارواح اولاد و تبارش خصوصا بر وصی دین گذارش.اما بعد چنین گوید محرّر این حروف، الواثق بالله الرؤوف المنعم المعطوف عبدالرحیم بن معروف که بر دین داران بلند مقدار و هوشیاران دولت یار، واضح و لایح است که شریفترین موهبتی و لطیف ترین عطیّتی از صفات حضرت الوهیت ـ جلّ ذکره و وجب شکره ـ جوهر نورانی علم است که اخصّ اوصاف جمال و بذات بیچون خود نسبت فرمود، کمال قال «و علمناه من لدنا علما» در اثبات وحدانیت، اصحاب علم را به گواهی قرین شهادت خود گرایند، حیث قال: «شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکة و اولو العلم قائما بالقسط» و جهت تعظیم آدم ـ علی نبینا و علیه السلام ـ ترجیح او بر ملائکه به علم ظاهر کرد، کما اشار الیه «فلما انبأهم بأسمائهم قال ألم أقل لکم إنی أعلم غیب السموات و الارض». و چون نیل سعادت عظمی و درک دولت کبری بدون متابعت شرایع انبیاء ـ علیهم الصلوة و السلام ـ میسر نبود، بحکم «طلب العلم فریضة علی کل مسلم و مسلمة» لازم بود که در علم ادیان به قدر الوسع و الامکان سعی نمایند، و مهما امکن در تعریف احکام دین و ضبط قواعد شرع متین خود را به حظّی وافر و نصیبی ابهر (ظ) محظوظ گردانندإذا مااعتزّ علم بعلم / فعلم الفقه اولی باعتزاز / فکم طیب یفوه و لا کمسک / و کم طیر یصید و لا کبازو هر آینه عادت باری ـ تعالی شأنه و عظم برهانه ـ بر آن جاری است که جهت ابقای شریعت و احیای قوانین سنت، به هر وقت و زمان، در هر قرن و اوان، بر مقتضای لایزال «طایفة من امتی ظاهرین علی الحق الی ان یقوم الساعة» زمام اختیار جهانداری و عنان اقتدار شهریاری، در قبضه تصرف صاحبقرانی دهد که صحیفه دلش مظهر انوار علوم و معارف تواند بود، و سفینه همّت فیاضش ذوارق عوارف تواند شد تا بدال عدل و عنایش حدایق علوم صفا و طراوت یابد، و بطلال امطار بذل و رأفتش، ریاحین و بساتین فنون و معارف نمای و نضارتی پذیرد، فلِلّه الحمد الجزیل و الثناء الجمیل که درین زمان منشور سعادت در دیوان ازلی به قلم تقدیر بنام پادشاه دین پناهی تحریر نموده اند و کلاه هدایت و قبای کرامت در کارگاه لم یزلی بر سر جهانداری نهاده اند و در بر شهریاری فرموده و رایت کمال و آیت جمال «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم » بسروری داده اند که خود را در معرض شکر و موقف سپاس «و من شکر فانما یشکر لنفسه» لازم و در مقام «لئن شکرتم لازیدنکم» ملازم می داند،یعنی حضرت پادشاهی که آفتاب معدلتش بر هر ذرّه از مکوّنات تافته، و در سایه مرحمتش هر فردی آنچه مقصد اعلی بوده یافته، مشیّد قواعد جهانبانی، و مجدّد کشورستانی، یعنی مالک رقابی که از سمات قهر و احسانش با مطیع و عاصی جز خطاب «تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء» نمی خواند، صاحبقرانی که از صفات فرمانش ادانی و اقاصی و رای «تعزّ من تشاء» بر زبان نمی راند.لمصنفه:دخان آتش قهرش حیات خصم از آن فانی / نسیم گلشن لطفش چو حیوان محیی الموتی / سپهر فضل داد و دین کیومرث سکندر فر / مظفر فرّ فرخ رخ جلال الدین و الدنیا / شهشناهی که چون رایش ز هریک دانه ی تدبیر / شود صید خم دامش همای سدره ی اعلی / جهان بخشی کز انعامش همه در راحت عیشند / زن و مرد و گدا و شاه و پیر و کودک و برنا / [در برخی نسخه ها از این قصیده فقط تا همینجا یعنی پنج بیت آمده است] [نوال جود نعمت را نعیم مجلسش معدن / علو عز دولت را بساط درگهش ماوا / حسامش منبع عدل و کلامش مجمع ححکمت / جنابش مسند امن و رکابش عروة الوثقی / همای چتر عدلش تا فکنده سایه بر عالم / ز بوم ...... [کذا. و در اصل اینجا سفید است] نشانی نیست چون عنقا / سوار شیر دل آن شه که چون کار سفر سازد / شکار کمترین او بهر منزل بود اعدا / چه در هیجا سرافرازد بسهم از پا در اندازد /عدوی بی سروپا را که بادا بی سرو بی پا / ز بهر آن که تا یابد عدو بر روی او ضرب او / بنزد تیغ ضرّابش کند رو چون زر از صفرا / سعادت بین که با رایش قضا هر لحظه می گوید / که پا و قلعه ی دشمن اول بند دویم بگشا / غلامان درش روزی کنند از لشکر انگیزی / فتد هر شب در اعدایش هزاران فتنه و غوغا / تو آن شاهی که هر فردی که از بغضت دمی دم زد / دگر دم بر نیاورد و بهر دو کوْن شد رسوا / مسیحای زمانی توچه نسبت خصم را با تو / که هرگز چون دم عیسی بنا شد دعوت ترسا / عدو خاک درت در دیده زان در میکشد هر دوم / که گرد آستان توست کحل دیده ی اعمی / عرق بر چهره ی ابر از حیات جود آن ظاهر / ز بیم دست انعامش گهر در بحر ناپیدا / خط ایجاب سائل کرده نقدا برجبین تعلیق / چو از لوح دلش نسخ عبارت نسیه .... [کذا و در اصل اینجا سفید است] / انادل [کذا] کامل که بر خورشید رای تو / چه مه روشن شود ذرات سرّ و خفیه و ایما / حسودان ترا دانم که هر یک با همه سردی / ز تاب آتش قهر تو خواهند سوخت از گرما / تو خورشید جهان تابی ز شرق مکرمت طالع / زهی طالع که می بینم که خوش تا بیده ای بر ما / بقدر خویش آوردم نثار خاک این در دُر / بتشریفی ز شاه دین عنایتهاست استدعا / مهیا باد از بهرت مدام از فضل ربانی / جلال عزت و دولت کمال راحت و نعما / نصیب دشمنت بادا باحکام قضا دایم / عذاب و فتنه و محنت نکال و نکبت و بلوا.]بر هر معموره ای که نسیم عدلش وزید «طوبی لهم و حسن مآب» در شأن اهل آن نازل شد، و هر خرابه ای که غبار عسکرش رسید «ان الله یحیی الارض بعد موتها» در بیان آن حاصل گشت، یعنی ملِکی مَلک صفاتی که بر موجب «الناس علی دین ملوکهم» در عهد زمانش و در ایام جریان فرمانش، کافّه اهل اسلام و جمله صغار و کبار انام، بتخصیص اولاد و اخوان و ابناء ایشان ـ خلّدت مملکتهم ـ که هر یک را همگی همم عالیه بر تحصیل کمال و اقتناء افضال مصروف، و جمگی خواطر شریفه بر احیای مراسم احسان و ابداء قواعد و قوانین اسلام ایمان مشعوفست، خصوصا همت خلاصة الاولاد و سلالة الکرام و الامجاد، جلال الدنیا و الدین ملک کاوس ـ خلد الله العظیم سعادته فی ظل والده الکرام ـ که بحکم بأبی اقتدی عدی فی الکرم / من لم یشابه ابه فقد ظلمعلی الدوام بر قاعده آباء کرام متابعت طریق والد بزرگوار خویش اختیار کرده و مانند پدر ـ صانهما الله تعالی عن عروض الضرر ـ در ترفیه حال ارباب کمال و تفریغ بال اصحاب افضال و نشر علوم و دفع شداید و هموم سعی جمیل و اهتمام جزیل باقصی الغایات و اعلی النهایات رسانیده و می رساند، یعنی سروری که عنان عدلش را حبل الله مظلومان خوانند، و جهان بذلش را پناه جای معصومان نامند. لمصنفه: عدلش در آن مصابه که باد صبا ز بیم /دست ستم بدامن گلها نمی زند / بذلش در آن مقام که غم در زمان او / در هیچ گوشه ای در دلها نمی زندمیامن موهبت «انا فتحنا لک فتحا مبینا» بر چهره بخت بلندش لایح، و بتأثیر مکرمت «و ینصرک الله نصرا عزیزا» بر جبین و طلعت دولت ارجمندش واضح.شعر: موجه نور معنی را توان در صورتش دیدن / زهی صورت زهی معنا تبارک ربنا الاعلیفالشکر لله که بر طریق آباء کرام و بر سیره اجداد عظام خویش در ایجاد اربطه و صوامع و احداث بقاع و مدارس و خوانق رجاءً فی ثواب الله و هرباً [خوفاً] من عقاب الله مساعی جمیل به تقدیم می رساند، و بر فحوای «انما نطعمکم لوجه الله لا نرید منکم جزاءا و لا شکورا» ابواب اطعام و احسان بر مقیم و مسافر گشاده و خوان خیرات و مبرات من غیر امتنان بر خلق جهان گسترانیده، و سفره ی مکارم و حسنات بر عرصه ی آفاق کشیده. بیت: در ضیافت خانه فیض و نوالش منع نیست / درگشاد است و صلا در داده خوان انداختهقواعد سنّت سید الانام و دعایم ملت اسلام به تمهید و تأکید آن حضرت بحکم «انا له لحافظون» چنان استحکام تمام یافته که بطوفان حوادث اساس آن مندرس نتواند شد، و مشعله هدایت دین مصطفوی ـ علیه من الصلوة افضلها و من التحیات اکملها ـ بر وفق «یکاد زیتها یضیء و لو لم تمسسه نار» چنان افروخته است که از صدمات صرصر وقایع اضاءت و اشراق آن را نقصان صورت نبندد، و انوار صلاح بیمن دولتش در ارباب تقوی ظاهر شده، و آثار ترقی و ترفع بعلو همتش در اصحاب تحصیل و فتوی باهر آمده:لولاه ما عرف العلوم و ما بدا / شیء من التحقیق و الایقانهر آینه از پدری چنان پسری چنین آید و از دریای چنین گوهری چنان زیاد و فرعی چنین را اصلی چنان باید. بیت: شه جم جام قیصر قصر عادل / مظفرّ فرّ دارا رای کامل / جهان داد و دین و بحر احسان / ملک کاوس کهف اهل ایمان / جوان بختی که در هنگام تدبیر / بتدبیری کند صید دو صد پیر / خیالش گر کند لیلی شبیخون / بزنجیر اوفتد خصمش چو مجنون / بجز فکر عدو بندش که شاید / که در هر لحظه اقلیمی گشاید / بچشم دشمن از افکار باریک / کند چون شب همیشه روز تاریک / بصورت دیوبندی چون فرشته / که رحمانش ز لطف خود سرشته / گل بستان انوار هدایت / شه اسرار ایوان درایت / در انعام عمّان مرّوت / دربستان اکرام فتوت / بصورت آفتاب برج شاهی / بمعنی در درج پادشاهی / ستون کعبه اسلام در دین / جهان لطف و جو و عز و تمکین / بجز زلف بتان کس را پریشان / ندیده مردم از عدلش بر ایشان / در ایامش ندیده اهل تمییز / بغیر از چشم خوبان فتنه انگیز / چنان زهدش در میخانه بر بست / که جز چشم بتان نبود کسی مست / بعهدش جز دل عشاق در غم / نبوده هیچ کس پوشیده آن هم / ببخت نیک چون در دین دنیا / شده این پادشا را هر دو یکتا / خداوندا بحق اسم خاتم / بجاه مصطفی و اشک آدم / که ویرا عزت دنیایی و دین / مدامش باد یا رب هر دو آمین. باعث بر تحریر این کلمات و موجب تسطیر این نکات آن که چون امدی مدید و عهدی بعید با جناب وحید زمانش و فرید اوانش یعنی عمّم و مزید فنون غمّم قاضی قضاة المسلمین رضی الدنیا و الدین ـ تغمد الله بغفرانه و اسکنه بحبوحة جنانه ـ درین استان عالم پناه و آشیان فلک اشتباه خود را در سلک غلمان درگاه و در نظام خدام بارگاه کشیده، و به توفیقات الهی از کرامات و نعمات نامتناهی بحظوظ وافره منصوص شده بودم که بغتتاً بر مصداق «فلولا نفر من کل فرقة منهم طایفة لیتفقهوا فی الدین» الایه، چاکر حقیر و خادم فقیر دل بر آن نهاده، و دیده بر آن گشاده که در وقت فرصت از حضرت جهان مطالع ـ خلد الله تعالی ملکه و اجری علی العالمین فلکه ـ استجازه کرده، اختیار شداید و کربت و ایثار بلیات غربت نماید، و جهت تحصیل علوم بتحمل فنون غموم و هموم کند تا مگر باکتساب کمال و اقتناء آداب و افضال شاید که خود را از زمره ی ملازمان شمارد و از جمله غلمان آن آستان انگارم که بر مقتضای «ارباب الدول ملهمون» اشارتی مشتمله بر بشارتی بی الحاح و ابرام با صنوف اکرام و انعام بر آن مطلوب نافذ شد بضرورت اختیار سفر که به حقیقت قطعه ی سقر است واجب و لازم نمود، و بعد از امثتال در غربت، مدت ده سال که عشره کامل است، به تحصیل کمال اشتغال نموده و بحکم «خذ العلوم من افواه الرجال» ‌به یکی از علماء زمان و مشارالیه بالبنان اکتفا نکرده، بلکه جمعی کثیر و جمی غفیر از نحاریر علما و مشاهیر فقهاء ـ ادیمت برکات انفاسهم - دریافته، و مدتی مدیده و برهتی عدیده در ملازمت هر یک باقصی الغایه و اعلی النهایه در تحصیل آنچه هر یک بدان معروف و موصوف بودند کوشیده، و حال آن که در زمان تغرب از اوطان و تباعد از اخوان، از هر علمی از علوم معتوره و از هر فنی از فنون معتبره، حظی کامل حاصل کرده بودم، حتی کان یقراء فی شانی و یتلی فی وصفی و بیانی. شعر:حویت علوما فی شبابی کثیرة / بقطع الفیافی و امتطاء المتاعبفالحمد لله که متحمل شداید اسفار و تقبل آصار و مطالعه کتب و اسفار عبث نبود، و چون آنچه مقصد اعلی بود ارفع از آن روی نمود، بحکم «حب الوطن من الایمان» و «اجابة امر المنعم نوع من الاحسان» امتثال امر میمون و اذعان فرمان همایون حضرت دین پناه سلطانی، که بماند در جانبانی، کرده، و متوجه آن حضرة که قبله آمال و کعبه افضال و محطّ رحال و مهبط نوال رجالست، شده، و چون بوطن مألوف و مسکن مشعوف اتفاق توقف افتاد، مناسب چنان نمود که از ثمره ی شجره فضیلت و دوحه اغصان شریعت، انموذج معروض علماء زمان و فقهاء آن مکان ـ خلدت برکات انفاسهم ـ گردد، و این معنی علی الدوام در خاطر جولان می نمود و در جنان دوَران می کرد، و لکن طوارق زمان و عوایق حدثان از اشتغال بدان مانع بود که چون خود را در سلک ملازمان کشیدم، و بدین مقصود اولی و معمود اعلی رسیدم، شاهزاده عالیمان را ـ خلّدت ایام سعادته الباهرة فی ظلال دولة والده القاهره ـ چنان یافتم که از غایت اسلام پروری و از وفور نعمت گستری، ضمیر منیر بدان داشته است، و خاطر برآن گماشته که در مذهب ائمه معصومین علیهم السلام کتابی تمام ابداع فرماید چنان که اکثر مسائل دین و اوفر احکام شرع متین از صرایح و اشارات آن مستبین گردد تا اگر قضات زمان و فقهاء اوان و متصدیان فتاوی آن مکان را بعد از آن خطایی یا میلی و جفایی به سبب نادانی یا بسبب رشوه ستانی واقع شود، شاهزاده عالیمان از مطالعه این کتاب بر جمله ناصواب مطلع گردد. بنابرین در تألیف آن و در تصنیف کتاب، چنان شروع افتاد، و مسائل این کتاب استخراج از مسائل کتاب شرایع و کتاب ارشاد و تبصره می یابد که هر یک مقبول علمای اسلام و معمول فقهای انام و فضلاء ایام است، و روایات هر یک اعتمادی تمام، فالحمد لله که ترتیب این کتاب را حسن وجوه اتفاق افتاد، چنان که هر مسأله را از مسائل در مرکز خود توان یافت، و هر حکمی را از حکام در مقام خود توان جست و مختارات فتاوی اختبار کرده شد و هر حکمی که در آن خلافی یا ضعفی بود بدان اشارتی کرده شد. بیت: فرض علی الاقوام أن یحفظوا / الفاظی الغرّ و اقوالیا / فاننی اختار منها الذی / اراه فی الحجة اقوالیاو این کتاب را نیل المرام فی مذهب الائمة علیهم السلام نام نهادیم و تمام این تألیف در پنجاه و پنج کتاب و دویست و شصت باب جمع می آید و الله الموفق للصواب.

رسول جعفریان

رسول جعفریان

رسول جعفریان

رسول جعفریان


ویدیو مرتبط :
چرتکه های تشیع صفوی در برابر تشیع علوی!