سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



نقد کتاب/ ريشخند تاريخ به «آخرين بازي معمار ساواک»


خبرگزاري کتاب ايران/ کتاب «آخرين بازي معمار ساواک» گردآوري و تدوين مهرزاد قنبري (خُرداد آذر) با مقدمه زنده‌ياد باقر عاقلي به بررسي چهره سياسي تيمور بختيار، يکي از رجال نظامي پهلوي دوم بر پايه اسناد پرداخته، ضمن اين‌که پژوهش مولف دربردارنده آرشيو عکس‌هاي کمياب از اين سوژه است.

انتشار مجموعه ناقص و مغشوش اسناد خام بايگاني ساواک
کتاب در هشت بخش نگارش يافته که عناوين بخش‌هاي آن عبارتند از «کابوس نياوران»، «ميراث تفنگ سرپر»، «دژخيم»، «ساواک»، «مهره سوخته»، «برانداز»، «جنبش آزادي‌بخش»، «نبرد سري» است. همچنين در اين اثر ضمايمي مانند «بازنما»، «تصاوير جمعي»، «اسناد»، «يادداشت‌ها»، «برخي مراجع و مصادر» و «نمايه اشخاص» مشاهده مي‌شود.
در پشت جلد کتاب مي‌خوانيم: «نوشتار آخرين بازي به سپهبد تيموربختيار نخستين رئيس سازمان اطلاعات و امنيت ايران است که به موجب تلاش در راستاي انجام کودتا، علي‌رغم داشتن سهمي چشمگير در سرکوبي مخالفان و تثبيت سياسي رژيم شاهنشاهي توسط محمدرضا پهلوي برکنار و از کشور اخراج گرديد؛ پرداخته و فرايند فعاليت‌هاي مستقل و يا وابسته به حمايت خارجي وي عليه نظام گذشته و نحوه مقابله ساواک با تحريکات هدايت‌شده او را در درون و برون مرز نيز در اثر حاضر به تفصيل مورد بررسي قرار مي‌گيرد.»
مولف در «درآمد» کتاب درباره دليل نگارش کتاب «آخرين بازي معمار ساواک» با انتقاد از رويکرد گزينشي وزارت اطلاعات در انتشار اسناد خام مرتبط با تيمور بختيار مي‌نويسد: «در درازاي سلطنت سي و هفت ساله مشاراليه [محمدرضا پهلوي] پس از حوادث منجر به انقلاب 1357 و روند تماميت‌طلبي راهبردي دولت پيشروي نهضت ملي‌سازي صنعت نفت، بزرگ‌ترين خطر تهديدکننده ثبات اتوريته مشروع رژيم شاهنشاهي، زنجيره عمليات مخرب آژيتاسيون تيمور بختيار بود که برخلاف دو چالش فوق سرکشي سياسي يادشده با دوره اقتدارگرايي ارگانيک اين حکومت يک‌دست‌سازي شده، مقارن و فرجام‌گذار از آن نيز با رهاوردي متفاوت همراه بود و در اين دامنه پردازش به فرآيند بازي اطلاعاتي ساواک با بنياد گزارش محتواي مدار، اثر حاضر را تشکيل داده و مواجهه با چهره‌اي حائز دو پرنده متغاير سياسي نظر به کاستي‌هاي پژوهشي در بازنمايي اين بخش از جوانب جغرافياي سياسي تاريخ معاصر با دست‌اندازهايي فزاينده در وادي مصادر در تصادم بوده و قطع‌نظر از فرآورده‌هاي ويژه اين مقوله جاي دريغ است که انتشار مجموعه ناقص و مغشوش اسناد خام بايگاني ساواک توسط وزارت اطلاعات با حذف شمار معتنابهي از مدارک موجود در پرونده قطور معمار ساواک که حاوي نام‌ها، پيام‌ها و گزارش فعاليت‌هاي شخصيت‌هاي سرشناس مرتبط با اقدامات دارنده اين سرگذشت که جملگي باز تابنده حقايقي مسلم از اسرار پس پرده مانده نظام پيشين است، همراه بوده و در برابر ويرايش ناشيانه به پيوست، تقريرات متناقض،‌ سلب اصالت جُنگ يادشده را به دنبال داشته است.» (ص 11)

آلترناتيو قومي، کنترل اغتشاشات قبيله‌اي
در بخش نخست «کابوس نياوران» مي‌خوانيم: «چنانچه اسناد دفتر وزارت دربار شاهنشاهي در نيمه نخست سال 1349 مورد بررسي قرار گيرد،‌ تکرار نام سپهد نصيري و سرلشکر مقدم بيش از ساير اسامي در سياهه فهرست مستدعيان شرفيابي جلب نظر خواهد کرد، خطير ارزيابي شدن اوضاع نگران‌کننده جاري از سوي محمدرضا پهلوي با توجه به اعلام وضعيت فوق‌العاده بر مبناي گزارش دايره ضد اطلاعات ستاد ارتش، احضار پيوسته مديران ساواک را موجب گرديده و موضوع چالش امنيتي پيش‌رو عمليات براندازي تيمور بختيار، در رأس ساير گروه‌هاي اپوزيسيون که اينک به مثابه حربه‌اي مخرب در اختيار دولت عراق قرار داشت، بود.» (ص 13)

«تفنگ سرپر» صفحاتي را به چگونگي ترقي بختيار در پست‌هاي نظامي مدنظر قرار داده و آورده است: «نظر به سابقه سرهنگ بختيار در مهار شورش‌هاي عشايري پس از شهريور بيست و داشتن نسبت برادرزادگي با رهبر ستيزه‌جويان خوزستان و بختياري و نيز حسن‌ظن نخست‌وزير به خاندان سرهنگ مذکور از هنگام مهاجرت در سال 1299، پس از ناکامي لشکر دهم خوزستان به فروردين ماه، وي را در 5/2/32 ضمن حفظ سمت فرماندهي يگان زرهي کرمانشاهان،‌ به فرمانداري نظامي بختياري و چهارمحال گسيل داشت تا به مثابه آلترناتيوي قومي، کارکردي مشابه نقش جعفرقلي اسعد در 1308 در جهت اعمال کم‌هزينه‌ترين راهبرد به منظور کنترل اغتشاشات قبيله‌اي داشته باشد.» (ص 53)

بخش سوم با نام «دژخيم» علاوه بر شرح روند ارتقاي شغلي برخي افسران در دستگاه پهلوي دوم به بختيار نگاه ويژه‌اي معطوف کرده و آورده است: «در زمان کشيده شدن خط تمايز ميان جانبداران اندک در برابر انبوه مخالفان و بي‌طرفان به هنگام تنگنا، روند اوج‌گيري و ارتقاي بختيار در پايه يک فدايي قابل اعتماد پس از شرکت سطحي در سرنگوني دولت، تسريع گرديد، از اين رسته افسران ديگري مانند سرهنگ نصيري که سابقه آشنايي پهلوي با وي به دوران دانشکده افسري بازمي‌گشت و حسن اخوي از مؤسسان گارد جاويدان در کنار نادر باتمانقليچ که مراتب خدمت‌گزاريشان انعکاسي چشمگير يافته بود ترفيع يافتند و از ميان افسران بازنشسته عبدالله هدايت، مهدي قلي علوي مقدم و علي کيا و عباس گرزن باز به خدمت دعوت شده و با اعلام حکومت نظامي در پايتخت ذي منصب شدند. در جرگه ياد شده وجه تمايز سرتيپ بختيار با توجه به حساب گشوده شده بر وي از آن منظر که برخلاف اغلب اين شمار درجات خود را به تهران و در پشت ميز نستانده و پيشينه مشحون از جدال و جانبازي در عقبه خود داشت، که به شوند بستگي خانداني او با دربار نيز بر تحکيم موقعيت وي موثر افتاد.» (ص 66‌‌)

راهيابي شاخه نظامي توده در رکن دوم ستاد
صفحات ديگري از همين قسمت در رابطه با رويکرد سياسي نظامي رئيس سازمان امنيت و اطلاعات وقت مي‌خوانيم: «در دوران پاکسازي‌ها بختيار ضمن تسويه حساب‌هاي سياسي با مشغله خطير تقابل با حزب توده ملي روياروي بود که فعاليت رسمي تشکيلات آن پس از مبادرت ناصر فخرآرايي (با آمريت نوردالدين کيانوري) به ترور نافرجام پهلوي دوم در کوي دانشگاه تهران در بهمن 1327، غيرقانوني اعلام گرديده بود و با وجود اين گسترش شعبات آن به درجه‌اي بود که به راه‌اندازي تظاهرات هفتاد و پنج هزار نفري با نشان و علايم ويژه دست آخته و پيش‌تر در دولت‌ها و حتي دربار نيز رسوخ کرده بود، اما آنچه مايه نگراني حاکميت گرديده بود نفوذ بيم‌انگيز حزب يادشده در ارتش بود. راهيابي شاخه نظامي توده در رکن دوم ستاد در زماني که کادر رهبري آن تصميم به ترور فرماندار نظامي تهران گرفت، با اعتراف فرد مأمور اجراي آن افشا شد.» (ص 74)

«ساواک» عنوان بخش چهارم کتاب است و درباره فساد مالي بختيار آمده است: «شيوع گسترده فساد در طبقه يادشده به درجه‌اي بود که حاج علي کيا جانشين محمدولي قرني در رأس اداره دوم ستاد ارتش به‌عنوان بزرگ‌ترين رقيب بختيار در حالي به جمع‌آوري اسناد به منظور استفاده تخريبي بر ضد وي در سازمان مخفي و شبه اطلاعاتي کوک که خود گرداننده آن بود مبادرت مي‌نمود که دوسيه قطوري از اختلاس نجومي او در ساواک تهيه شده بود چنان‌که از سوابق و وضعيت جاري رويه غالب رجال و صاحبان مناصب در رأس مصادر سياسي، نظامي، بازرگاني، مذهبي و حتي برخي اعضاي وابسته به خاندان سلطنتي گزارش و مدارکي حاوي سندهاي مکتوب، صوتي و تصويري، طبقه‌بندي شده بود.» (ص 102)

بخش پنجم «مهره سوخته» نامگذاري شده و با اشاره به برکناري تيمسار تيمور بختيار آورده است: «يازده روز از بازگشت بختيار نگذشت که در 24/12/39 ناگهان خبر برکناري وي منتشر شد. اين اطلاعيه غير مترقبه در پي اغتشاشات 9 ماه گذشته نشاني از سرآغاز دگرگوني‌ها داشت. در تابستان و پاييز اين سال انتخابات جنجالي دوره بيستم ميان دو حزب عمده مليون (وابسته به دولت) و مردم (با گرايش به جانب سلطنت) دو بار برگزار و هر بار به موجب بروز شبهات در صحت انتخابات در واکنش به اعتراضات عمومي مبني بر مخدوش بودن آرا و تقلب در جمع‌آوري و شمارش آن، زير فشار افکار جمعي ابطال شد و سيل حملات بي‌وقفه با تمهيد و تحريکات دربار به سوي دولت، جاري گشته و به کناره‌گيري اقبال انجاميد.» (ص 117)

دست‌هاي جرياني خودسر در بدنه ساواک
در همين قسمت درباره باز شدن کاخ پهلوي دوم بر رئيس ساواک برکنار شده آمده است: «سرانجام در يازده اسفند درهاي کاخ سفيد بر روي سپهبد بختيار که حامل نامه‌اي از سوي پادشاه ايران حاوي مطالبي از قبيل تقويت ظن غلبه اتحاد جماهير شوروي در جبهه خاورميانه و لزوم پشتيباني اقتصادي واشنگتن از تهران، خطاب به پريزيدنت جديد؛ بود گشوده شد. اين گفت‌وگوي غير رسمي پشت درهاي بسته صورت گرفته و لاجرم هيچ‌گاه جزئيات حقيقي چند و چون مطالب مبادله شده، مورد شفاف‌سازي واقع نشد؛ اما بعدها مسلم گرديد که برکناري بلاوقفه بختيار به شايعات نشأت گرفته از جلسه مزبور ارتباطي مستقيم داشته و حواشي بعد، از ماهي‌گيري سپهبد بختيار از آب گل‌آلود حکايت داشت و در چگونگي بازتاب پيشنهادهاي اظهار شده در اين نشست مسئوليت اصلي متوجه اعضاي هيأت همراه بود. در کاخ سفيد دو تن سپهبد يادشده را مشايعت مي‌نمودند: [حسين] قدس نخفي سفير ايران و علينقي عاليخاني مترجم و مشاوره عالي ساواک که با دکتراي اقتصاد از شرکت نفت به اين سازمان انتقال يافت و در سمت مشاور اقتصادي، گزارش‌هاي هفتگي ساواک را در حوزه يادرفته براي پهلوي تهيه مي‌کرده و از اين طريق قبلاً به وي شناسانده شده بود.» (ص 118)

در صفحات پاياني اين قسمت مي‌خوانيم: «تيمسار بختيار به صرف سابوتاژ سياسي عليه اصلاح طالبان اکتفا نکرده، در مواردي از حوزه ژئوپليتيک خارجي نيز بر دولت سبقت گرفت و براي اعضاي کابينه همچنان مورد ترغيب پهلوي مي‌بود به وجهي که در گفت‌وگوي با محمود طلوعي روزنامه‌نگار ابراز داشت: «اين مطلب را محرمانه تلقي کنيد! اعليحضرت در اين مبارزه پشتيبان من هستند و اين دولت تا يکي دو ماه ديگر سقوط خواهد کرد.» به گفته سرتيپ هاشمي‌نژاد،‌ رئيس وقت ساواک خراسان گام را از اين فراتر نهاده و اظهار مي‌دارد: «وقتي اعليحضرت خواستند به خارج مسافرت کنند دستور فرمودند مراقب اوضاع باشيد. امنيتي تحريکاتي مي‌کند اگر چيزي ملاحظه کرديد، به صورتي خنثي کنيد تا من مراجعت کنم، به ارتشبد حجازي هم دستورات لازم را داده‌ام.» (ص 133)

«برانداز» در بخش ششم مولف را به کاوش در سفرهاي بختيار به بغداد و لبنان پرداخته و مي‌نويسد: «به‌زودي عيان شد که دست‌هاي جرياني خودسر در بدنه ساواک بر کتمان زمينه‌چيني‌هاي جنبش و جلوگيري از بازتاب اخبار تدارکات براندازي تسامحاتي تعمدي نسبت به عمليات خرابکاري روا داشته‌اند که يکي از موجبات غافلگيري سران رژيم و کاميابي اوليه خيزشگران قلمداد مي‌شد چه تا شب قبل از وقوع آن نيز هيچ گزارشي از تحولات منجر به بروز طغيان به دفتر مقامات عالي‌رتبه امنيتي و انتظامي فرستاده نشده بود. در پي آن برملا گرديد که مجتبي پاشايي سرپرست نمايندگي ساواک در بيروت نيز با وجود ملاقات با بختيار در هنگام حضور وي در لبنان به مقارنت تاريخ مزبور، از دادن گزارش به مرکز خودداري کرده است. به گفته قائم‌مقام سازمان امنيت: «محمدرضا از ساواک به شدت ناراضي بود و تصور مي‌کرد که عدم اطلاع ساواک توطئه هواداران بختيار در اين سازمان است، از من پرسيد مسئول بي‌اطلاع ماندن ساواک از اين جريان کيست؟ پاسخ دادم هميشه رئيس مسئول است! گفت از او انتظاري نيست بعد از او چه کسي؟ گفتم مدير کل سوم سرتيپ مصطفي امجدي، گفت او را عوض کنيد!» (ص 151)

تيترهاي مناقشه‌آميز مسئله بازسپاري بختيار
در همين صفحات در رابطه با تلاش دولت پهلوي دوم در استرداد بختيار از دولت لبنان مي‌خوانيم: «بختيار در بازپرسي‌هاي بعدي اذعان نمود که: علت تبعيد وي مخالفت با تغيير قانون اساسي بوده است که تمام قدرت را به شاه منحصر مي‌نمود و حقوق ملت ايران را پايمال مي‌کرد،‌ وي افزود مخالف سياسي محمدرضا پهلوي و حاکميت اقتدارگراي او مي‌باشد و به همين علت در بازديد اخير وي از آلمان تظاهراتي عليه او به راه انداخته است. اما شقاقي براي جلوگيري از بازتاب سياسي اين موضوع به راهنمايي فريحه از تهران خواستار ارسال پرونده‌هايي از جرائم عادي وي به لبنان براي تشکيل دوسيه‌اي قابل ارائه به دستگاه قضايي گرديد تا تقاضاي استرداد صرفا به منظور ارتکاب متهم به تخلفات غير سياسي وانمود شود و بدين ترتيب سه پرونده کيفري در اين باره تدارک و به رئيس دادگاه تميز تسليم شد.» (ص 180)
در صفحات پاياني اين قسمت در رابطه با نتيجه تلاش‌هاي سفراي پهلوي در بازگرداندن بختيار به ايران آمده است: «بالاخره در حالي که به 3 فروردين سال جديد اعضاي دولت همچنان توجه مقامات ايراني را به قول و قرارهاي پيشين در تضمين استرداد جلب مي‌نمودند ساواک خبر غير منتظره‌اي مبني بر اعزام بختيار در بعدازظهر شنبه 10/1/1348، 17 روز پس از شروع اعتصاب، به فرودگاه دمشق و عزيمت متعاقب او به آلمان شرقي دريافت نمود و به دنبال آن در ازاي تيترهاي مناقشه‌آميز مسئله بازسپاري بختيار اعلاميه قطع کامل روابط با لبنان از سوي وزارت خارجه ايران، به‌عنوان سرخط اخبار روزنامه‌هاي آن کشور واقع شد. در پي رويداد يادشده پس از ناکامي دستگاه اطلاعاتي ايران با وجود کوشش‌هاي مستمر و صرف اعتباراتي بي‌کران عباس رئيس شقاقي که در طول اين مدت فعاليت استخباري شبانه‌روزي نفس‌گيري به عمل آورده بود به تهران احضار گشته و پس از مدتي انتحار کرده و دستاورد شکست فاحش سياسي دولت شاهنشاهي در کشمکش پردامنه اين جنجال ديپلماتيک صرف‌نظر از تاثير مخرب آن در وجه بين‌المللي رژيم، تبديل بختيار را از يک شخصيت تبعيدي فراموش‌شده به چهره قهرماني نام‌آور و مبارزي آزادي‌خواه در عرصه جهاني دربرداشت.» (ص 205)

بخش هفتم «جنبش آزادي‌بخش» نام گرفته و به حضور بختيار در حزب بعث اختصاص دارد. در اين مجال در رابطه با استفاده ابزاري رژيم وقت عراق از سپهبد فراري مي‌خوانيم: «در اين هنگام طرح بهره‌برداري از بختيار که نخستين بار در 1344 از سوي رژيم عارف مطرح گرديده و به علت تغيير معادلات سياسي منطقه محقق نشده بود مجددا در نشست قيادت‌القطري حزب بعث مورد بررسي و نهايتا در مورخه 20/2/48 به منظور اجراي طرح‌هاي عملياتي سابوتاژ و تشنجات داخلي توسط بختيار به موازات نحوه استفاده ايران از بارزاني تصويب شد. سپهبد بازنشسته از هنگام عضويت عراق در پيمان بغداد در ميان مقامات نظامي آن کشور دوستاني داشت، از جمله سرلشکر صالح مهدي عماش که قدمت آشنايي وي با بختيار به 1336 بازمي‌گشت و نظريه گشودن حساب روي بختيار پيش از آزادي وي در اوج تنازعات مرزي در سال 47 توسط وي مطرح گرديده بود.» (ص 215)

پيشينه تيمور بختيار در قلع و قمع عناصر وابسته به حزب توده
در همين قسمت مولف با استناد به خاطرات وزير دربار پهلوي دوم آورده است: «اسدا... علم وزير دربار در يادداشتي آورده است: بختيار کاغذي به حسن البکر نوشته... واقعا حيا و شرم در دنيا چيز خوبي است، کسي که تمام اموالش را که قريب به چندين ميليون دلار است،‌ با فشار به مردم به‌دست آورده، حالا دلسوز مردم شده است. بعد هم تبعه عراق [شده و] براي ايراني دلسوزي مي‌کند. پس از مبادرت به اين ابتکار توسط نامبرده از دولت مزبور خواسته مي‌شود که در جهت بازگرداندن سوقي‌ها به عراق تسهيلات لازم فراهم شود، درحالي که تقاضاي ديگر وي مبني بر سرشماري از ايرانيان به منظور واگذاري اختيار بهره‌برداري از ايشان به مشاراليه نيز مورد اجابت واقع گرديد مقارن با طرح گسترده جمع‌آوري فارسي‌زبانان، امکانات مورد نياز براي تشکيل ستادي سياسي در چهارچوب فعاليت حزبي منسجم و بلندمدت در اختيار بختيار گذاشته شد و حصول بدين مهم مشروط به همگرايي شعبات متکثر اپوزيشن مستقر در برون‌مرز و در رأس آنان حزب کمونيستي توده ملي با سپهبد بازنشسته بود که به موجب طريق مناسبات تشکيلات يادشده با شوراي فرماندهي عراق ملزومات وصول آن تسهيل شد، با وجود اين پيشينه تيمور بختيار در قلع و قمع عناصر وابسته به اين گروه در ايران بر روابط ميان وي سران آن مجموعه از جمله رضا رادمنش، ايرج اسکندري و نورالدين کيانوري که اکنون به پشتوانه رژيم کنفدراسيون شوروي منسجم‌ترين واحد سياسي ضد رژيم را در خارج از کشور سازمان داده بودند سايه افکنده بود.» (ص 221)

در صفحات پاياني اين قسمت در رابطه با اعتراض بختيار به ضبط اموالش در روزنامه‌هاي ثوره و جمهوريه عراق مي‌خوانيم: «از آن پس دستگاه سياست‌گذاري ايران حساسيت ويژه خود را در خصوص بختيار با ارائه لايحه‌اي زير عنوان ضبط اموال تيمور بختيار از سوي وزارت جنگ به مجلس سنا وانمود و در 23 تيرماه مجلسين شوراي ملي و سنا لايحه دولت را با ضميمه قطع حقوق و عناوين بختيار با اکثريت آرا به صورت قانوني مصوب نمودند که به کميسيون‌هاي مربوطه ارجاع گرديد و چهار روز پس از طرح قانون ضبط اموال، پاسخ بختيار در روزنامه‌هاي بعثي از جمله ثوره و جمهوريه و بالاخره بخش فارسي صداي بغداد انتشار يافت، طي اقدام بعدي در 31 شهريور دادگاه عالي شماره يک دادرسي ارتش پس از محاکمه‌اي غيابي به صدور حکم اعداد نامبرده مبادرت نمود، در اين اثنا با کشته شدن مجيد بختيار برادر کهتر سپهبد بازنشسته که به‌عنوان مجري اصلي منويات و سرسلسله جنبان عوامل وي در مناطق بختياري مشتهر بود، اهرم سازمان‌دهنده فعاليت‌هاي مخالفان به نفع جنبش در حوزه يادشده با چالش مواجه گرديد.» (ص 245)

«نبرد سري» عنوان بخش پاياني کتاب است که با اشاره به نقش غيرقابل انکار سازمان امنيت و اطلاعات ايران در کودتاي سال 48 شمسي عراق آمده است: «وقوع غيرمترقبه کودتاي روز چهارشنبه 30/10 مقامات بغداد را غافلگير نمود: به آن‌سان که جمعي از افسران و فرماندهان ضد بعثي ارتش عراق به راه‌اندازي يک عمليات براندازي مبادرت نمودند که با رهبري سرلشکر بازنشسته عراقي عبدالهادي عبدالغني الراوي و مساعدت سپهبد عبدالغفار حردان التکريتي وزير جنگ برکنار شده و نايف عبدالرزاق نخست‌وزير سابق و سرانجام، اجراي سرلشکر بازنشسته مهدي صالح السامرايي صورت يافت که در آستانه وقوع توسط کميته حفاظت و امنيت که در رأس آن صدام حسين عبدالمجيد قرار داشت کشف و خنثي شد و شگفت آنکه اسناد و آثار و اعترافات عوامل برانداز که حتي تسليحات مورد استفاده خود را از ايران اخذ نموده بودند، ترديدي در انتساب طراحي و تأمين امکانات کودتا به سازمان اطلاعات و امنيت ايران بر جاي نگذاشته بود! و بلافاصله در دادگاه ويژه‌اي زير نظر شوراي عالي انقلاب و به رياست سرهنگ طه ياسين جزراوي از اعضاي قيادت قطري چهل و چهار نفر از شرکت‌کنندگان در طرح براندازي از جمله سامرايي به اعدام محکوم و در روزهاي 21 تا 26 ژانويه با همان سلاح‌هاي وارداتي از ايران تيرباران شدند.» (ص 251 )
در همين قسمت درباره ترور بختيار از سوي نيروهاي ساواک مي‌خوانيم: «باري اين ريشخند تاريخ است که معمار ساواک در آخرين بازي خطير خويش به دنبال ارتکاب به خطاي فاحش تاکتيکي در شيوه سنجش پيرامون خود سرانجام يک روز پيش از هفدهمين سالگرد اعلام آمادگي خويش براي شرکت در عمليات براندازي دولت مصدق، پس رويارويي هاي نهان و نمايان سياسي، اطلاعاتي پيوسته، قرباني دستاورد مخرب خود گرديد.» (ص 294)

ريشخند بختيار به پهلوي؛ شاهنشاه آريامهر يا شاهنشاه عاري از مهر
در صفحات ديگري از اين بخش در رابطه با پوزخند بختيار نسبت نام يکي از کتاب‌هاي محمدرضا پهلوي آمده است: «در تابستان 48 بختيار طي يک سخنراني در راديو بغداد «درباره اين دو جلد کتاب که شاهنشاه آريامهر نوشت خيلي بحث کرده و اسم کتاب مأموريت براي وطنم را مأموريت براي بدنم نامگذاري و اسم کتاب انقلاب سفيد را به نام قلاب سفيد خوانده و به جاي شاهنشاه آريامهر، شاهنشاه عاري از مهر خطاب مي‌کند... و يکي از 7 ماده‌اي که بختيار به ايران پيشنهاد کرده اين است که افسران توده‌اي که از ارتش اخراج شده‌اند بايد از آنها اعاده حيثيت شود مرتبا هم اين جمله را تکرار مي‌کند که در ايران حکومت شعبان بي‌مخ‌ها حکومت مي‌کند.» (ص 310)

مولف در صفحاتي از کتاب زير عنوان «بازنما» درباره رويکرد حذف برخي چهره‌هاي قدرتمند از عرصه سياست از سوي پهلوي دوم مي‌نويسد: «عملکرد ماکياولستي «مشت آهنين رژيم» در جهت کسب قدرت سياسي،‌ قدرت اقتصادي و قدرت شاهين «زر، زور، زن» از سوي پهلوي پيش از تسطيح راه بقاي توام با ثبات نظام و حذف تدريجي داعيان و دفع مخاصمان از صحنه ديگر اکنون خود مبدل به تهديدي براي رأس حاکميت گشته و خطري فزاينده قلمداد مي‌شد، قطع نظر از رسوايي‌هاي اخلاقي در پرونده بختيار در ضد اطلاعات ارتش، گزارشي تحت عنوان اطلاعيه بي‌امضا از آن حکايت داشت که به موجب اسناد و مدارک موثق تيمسار بختيار قبل از ارتقا به درجه سرتيپي و اشتغال به مقام رياست سازمان اطلاعات و امنيت کشور از مال دنيا جز يک خانه در جنوب تهران، حوالي خيابان شاهپور نداشته است اما طي سال‌هاي اخير از راه غيرمشروع اقدام به تحصيل وجوه و جمع‌آوري و خريد املاک کرده است. به عنوان نمونه رئيس ساواک اصفهان ماهيانه 50000 تومان رشوه که از صنوف مختلف آن شهر به عنوان باج مي‌ستاند به حساب رمزي محرمانه تيمسار (در بانک ملي) اصفهان واريز مي‌کند،‌ رئيس صنف گرمابه‌داران تهران بر اثر تهديدات و فشار عمال تيمسار ناچار شده است پروانه ساخت يک دستگاه ساختمان بزرگ گرمابه در تهران را به او بدهد.» (ص 316)
چاپ نخست کتاب «آخرين بازي معمار ساواک» تاليف مهرزاد قنبري (خُرداد آذر) در 416 صفحه، شمارگان يک‌هزار نسخه و به بهاي 20‌هزار تومان از سوي نشر کتاب کوله‌پشتي در دسترس علاقه‌مندان قرار گرفت.


ویدیو مرتبط :
روابط ساواک و سیا + مصاحبه با شکنجه گران معروف ساواک